سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه دانش می جوید، خداوند روزیش را به عهده می گیرد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
اشعار ماندگار
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 99697
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 15
........... درباره خودم ...........
اشعار ماندگار
فریبا

........... لوگوی خودم ...........
اشعار ماندگار
..... فهرست موضوعی یادداشت ها.....
ترانه جوانبخت . حسین پناهی . خسرو نکونام . سهراب سپهری . سهم تو ،سهم من . شعر . قاصدک . قیصر امین پور . مهدی اخوان ثالث . هوشنگ ابتهاج .
............. بایگانی.............
مهر 1387
شهریور 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
فروردین 1388
اردیبهشت 1388
خرداد 1388
تیر 88

............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • تسبیح

  • نویسنده : فریبا:: 87/6/24:: 11:34 عصر

    من که تسبیح نبودم ، تو مرا چرخاندی

    مشت بر مهره ی تنهایی من پیچاندی

    مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت

    بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی

    ذکر ها گفتی و بر گفته ی خود خندیدی

    از همین  نغمه ی تاریک مرا ترساندی

    بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی

    دست ویرانگر تو عادت  چرخیدن داشت

    عادتت را به غلط چرخه ی ایمان خواندی

    قلب صد پاره ی من مهره ی صد دانه نبود

    تو ولی گشتی و این گمشده را چرخاندی

    جمع کن ،رشته ی ایمان دلم پاره شده ست

    من که تسبیح نبودم ،تو چرا چرخاندی ؟

     


    نظرات شما ()

  • او می آید

  • نویسنده : فریبا:: 87/6/24:: 11:33 عصر

    از غبار کوره راهها ی خاکستری می آید
    لحظه های خاکستری را رج می زند !
    با تنی آغشته به خون !
    در دستهایش همه نیلوفر
    با آوای روز الست  
    و رادیش پر قو  !
    من ها همه خالی از من !
    خالی  از رنج بود ونبود !
    او می آید از کوره راه های خاکستری
    وما باید از خود عبور کنیم !
    عبوری سخت عاشقانه
    و او لحظه های خاکستری را رج می زند


    نظرات شما ()

  • چیستم من ؟

  • نویسنده : فریبا:: 87/6/24:: 11:32 عصر

    چیستم من ؟چنینین مجنون وار
    در پی او هیچ ندارم قرار
    ترسم بر سر رسد این روزگار
    پرده ز رخ بر  نگیرد آن نگار
    در پی اش نالان به هر سو رفته ام
    در پی اش بی پا وبی سر  رفته ام
    می نوازد در دلم نغمه ای هستی سوز
    دم به دم می خواندم با نوایی جانسوز
    جانم را با عشق در هم آمیخته
    عشق را در دلم با خون آمیخته
    چیستم من ؟ کیستم من ای نگار ؟
    در گوش جانم می سراید   یار
    که ای نازنین ذره ای از  آن نگار!


    نظرات شما ()

    <      1   2      

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ