ای قامت بلند افرا
ای از درخت افرا گردن فرازتر
ازسرو سربلند بسی پاکبازتر
ای آفتاب تابان
از نور آفتاب بسی دلنواز تر
ای پاک تر
از برفهای قله ی الوند
تو مهربانتر از
لطف نسیم ساکت شیرازی
در سینه خیز دشت دماوند
ودست تو
دست ظریف تو گلهای باغ را
زیور گرفته است
و شعرهای من
این برکه ی زلال
تصویر پر شکوه تو را
در بر گرفته است
من کاشف اصالت زیبایی توام
مفتون روح پاک و فریبایی توام
تو
با نوشخند مهر
با واژه ی محبت
فرسوده جان محتضرم را زبند درد
آزاد میکنی
و با نوازشت
این خشکزار خاطره ام را
آباد می کنی
باسدی از سکوت
در من رساترین تلاطم ساکن را
بنیاد می کنی
با این سکوت سخت هراس انگیز
بیداد می کنی
محبوب من بیا
تا اشتیاق تو در جان خسته ام
شور و نشاط عشق برانگیزد
من غرق مستی ام
از تابش وجود تو در جام جان چنین
سرشار هستی ام
من بازتاب صولت زیبایی توام
آیینه ی شکوه و دلارایی توام