من از یک مسیر دور آمدم
به درگاه تو در نماز آمدم
شبی با تو حرف از سحرها زدم
تو را دیدم و دل به دریا زدم
صدا کن مرا در عبور از غروب
صدا کن مرا ای به دور از غروب
صدا کم مرا ای شکوفاترین
در اندیشه ی باغ ، زیباترین
زمانی که آوازت از من جداست
شب مرگ موسیقی باد هاست
بخوان چشم من را که شب می رود
و این لحظه ها بی سبب می رود
شبم با تو از صبح زیباتر است
شبم با خیالت شکوفاتر است
اگر ظلمت شب شود دیر پا
به دادم رس ای روز ای روشنا
برای سوالم جوابی قرست
برای شبم آفتابی فرست
برای دلم که پایبند توست
چنان صبح مشتاق لبخند توست
تو آرامبخش نگاه منی
تو میلاد نوری پگاه منی
تو آبی ،تو همزاد نیلوفری
تو از ابر هم آسمانی تری
تو می آمدی دل من مست تو بود
سبدهای باران به دست تو بود
عبورت مبارک تر از آفتاب
حضورت گرامی تر از آفتاب
تو بودی مرا روز سختی نبود
شکوفا تر از من درختی نبود
اگر می شنیدی دلم حرف داشت
که هم صحبتی با شما صرف داشت
چه میشد دل از غصه سنگین نبود
و این سفره از درد رنگین نبود
چه میشد که چون ابر میشد نوشت
زمین را به باران اردیبهشت
و از دستبرد خزان حفظ کرد
به هرجا که باغی است مایل به زرد
نمی خواهم از درد صحبت کنم
و احساس خود را ملامت کنم
شبی آب خواهم شد از انتظار
چنان برف بر قله های بهار
از : مرتضی نوربخش