شاپرک وار و سبک جان می پریم
از سر هر لحظه بی بازگشت
پیش رومان بیشه های آرزو
پشت سر شیرین و تلخ سرگذشت
شرم در چشم و حیا برگونه ها
هر دو پنهانی به هم دل می دهیم
پیش می رانیم در بحری غریب
موج غم ها را به ساحل می دهیم
از محبت ما به گرداگرد خویش
پیله زرینه تاری می تنیم
خنده های بی دلیلی می کنیم
حرف های نا به جایی می زنیم
او نگاهم می کند صیاد عشق
من نگاهش می کنم آهوی رام
او ز سویی من ز دیگر سو به شوق
هر دو می بافیم تار و پود دام
ای سبکبارام بر این دشت بزرگ
توشه امید در انبان کنید
از نشاط و از جوانی هر چه هست
در بغل در پیرهن پنهان کنید
کاندر این راه بیابان دراز
چشم دارد بر شما غولی سیاه
می رباید بوسه هاتان را ز لب
می کند گل خنده هاتان را تباه
از سر هر لحظه بی بازگشت
شاپرک وار و سبک جان می پریم
ارمغان روزهای دور و دیر
عطری از عشق و جوانی می بریم